ماهیارماهیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

ماه من ؛ ماهیار جون

سوغاتی های (1)ماهیار جون

امروز صبح ساعت 11 ، موبایل باباش زنگ خورد ، یکی از دوستای باباش برای ماهیار جون از ترکیه لباس براش آورده بود ، گفت الان با آژانس می فرستام براش .دستش درد نکنه که به یاد این گل پسر بوده .   ...
27 شهريور 1391

سوغاتی (2) ماهیار جون

امروز ساعت 18:30 بابایی که از سرکار اومد یک نایکس دستش بود بعد گفت این لباس را یکی از دوستام از بندر عباس برای ماهیار جون ناناز آورده ، دستش درد نکنه زحمت کشیده ، همینکه به فکر این پسر گل ما بوده ، ممنون . ...
26 شهريور 1391

دمر خوابیدن ماهیار جون در 135 روزگی

  امروز این پسر ناناز 135 روزش شده از صبح ساعت 7 که بیدار شده همش دوست داره دمر بخوابه ،دمر خوابیدنش مثل آدم بزرگها شکمش را می چسبونه به زمین و سرش روی بالشت و با دستهای کوچولوش را به گوشه های بالشتش را می گیره . الهی بمیرم که این گل پسر چند روزگلوش درد می کنه ، لثه هاش می خواره همش دستش توی دهنشه ، دو روزه که یک کوچولو پوره سیب و گلابی بهت می دم خیلی دوست داری ، انشالله زود خوب می شی. صدهاهزار بوسه به اون صورت ماهت ...
23 شهريور 1391

مسابقه نی نی و اسباب بازی

ماهیار جون در این مسابقه شرکت کرده ، خوشحال میشم بهش رای بدهید . متشکرم http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=112360&PageNumber=45 مهلت رای دادن روز یکشنبه ساعت .. :12به بعد تا فردای شب ساعت .. : 12 میباشد ماهیار شماره 9 است ...
18 شهريور 1391

4 ماهگیت مبارک

  امروز ماهیار جون 4 ماهش شده ، الهی فدات بشم که میخواهی حرف بزنی می گی مامان ، هی هی می گی ، خنده های بلند بلند می کنی. امروز 120 روزه شدی ان شاالله 120 سال بشی مادر .مبارک باشه مامانی                       ...
15 شهريور 1391

واکسن 4 ماهگی

  ا مروز هم نوبت معاینه پایان 4 ماهگی هم نویت واکسنت بود بابات اومد دنبالیمون رفتیم بیمارستان لاله ، دکتر رحمانی معاینه ات کرد گفت خدا را شکر خوبه. بعد 2 تا قطره فلج اطفال توی دهنت ریخت که خیلی خودت بد کردی ، بعد اسپری زد به پاهای کوچولوت تا بی حس بشه و واکسن سه گانه ات را بزن هر وقت آمپول را زد گریه کردی تا اینکه بغلت کردم قطره استامینوفن بهت دادم شیر هم خوردی بعد آروم شدی اومدیم خونه خوب بودی بعد از 2 ساعتی که آروم بودی یکدفعه شروع کردی به گریه بعدش کم کم خوابیدی خدا را شکر تب نکردی فرداش هم کمی بیحال بودی. آماده شدن برای بیمارستان لاله   بعد از اینکه واکسن زدی  ...
15 شهريور 1391

ای ﺣﻤﻮﻣﯽ ای ﺣﻤﻮﻣﯽ

ای ﺣﻤﻮﻣﯽ ای ﺣﻤﻮﻣﯽ راه ﺣﻤﻮﻣﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ. ﺟﺎﻧﻢ راه ﺣﻤﻮﻣﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ. ﮐﯿﺴﮥ ﻣﺨﻤﻞ ﺑﺪوزم. ﺳﻨﮓ ﭘﺎﺷﻮﯾﺶ ﻃﻼﺳﺖ آخ جون امروز تا ساعت 10/30 صبح خواب بودی می گن  تا سه نشه بازی نشه ، امروز سومین بار که خودم  می برمت حموم  بعد  بابات می آید کمک ، لباسهات تنت می کنم میاره بیرون  ، هر دفعه که می بریمت بابات می گه ان شاالله حموم دامادتی ایشاالله.....   بهر حال امروز حسابی ترسم ریخت هر وقت سرت می شستم و آب روی سرت می ریختیم کوچولو گریه می کردی و من ناراحت می شدم تا هفته قبل مامانی می اومد می بردت حموم .  امروز 45 دقیقه ای بعد از حموم خوابیدی و بیدار شدی و شروع کردی به شیطونی منم از شیطونی ها دلبریهات ع...
15 شهريور 1391

غلت زدن ماهیار در 114 روزگی

فدات بشم که با کلی جیغ جیغ کردن و زور زدن امروز تونستی خودت رو شکمت برگردی هر دفعه تلاش می کردی برمی گشتی ، اما نمی تونستی دستهای خوشگلت از زیر شکمت بکشی بیرون .... دیروز 114 روزت  شده بود،موفق شدی یک غلت مشتی زدی و خنده ای از ته دل کردی .... .....آی جون ... آی دون ......   کلی ذوق کردی و خندیدی ...
3 شهريور 1391
1